۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

اگر امام زمان بیاید من مسلمان می شوم

یک دانه زیر شلواری ناجور دارم که مدت ها است که می خواهم آن را بیندازم دور ولی هی یادم می رود و دوباره یک روز صبح مثل امروز در حالی که نیمه خواب هستم آن را بر می دارم و بعد از دوش گرفتن می پوشم. البته همان اول که آن را به پا می کنم متوجه قناسی و زوار در رفته اش می شوم ولی دیگر حال و حوصله تعویض آن را ندارم و تا آخر روز عذاب می کشم و باید حرکات موزون و نامتعارف انجام دهم تا دوباره در جای خود قرار بگیرد. این خانم های همکار من هم که دیگر با سر رسیدن تابستان سنگ تمام گذاشته اند و پر و پاچه های تپل و مپل خودشان را می اندازند بیرون و زمینه های مفسده را برای من عذب مهیا می کنند. به نظر من باید ادارات امریکا را هم تفکیک جنسیتی کنند تا آدم به مفسده نیفتد و یا این که خانم های امریکایی را مجبور کنند که چادر بر سرشان بگذارند و محجبه شوند ولی حیف که مدیریت امریکا هنوز به دست نایبان بر حق امام زمان عج الله فرج الهم الشریف نیفتاده است اگرنه الآن دیشداشه پوشیده بودم و مشکل زیرشلواری هم نداشتم.دنیا هم پر از عدل شده بود و دیگر رعایت عدالت میان همسران متعدد معنایی نداشت و هر مردی می توانست خیلی راحت چهار تا زن رسمی و چهل تا زن صیغه ای بگیرد و خودش را خفه کند. الآن چون زن ها کار می کنند و برای خودشان شخصیت مستقل در جامعه دارند به اندازه کافی تمکین نمی کنند ولی پس از ظهور حضرت حق آنها اجازه کار کردن ندارند و باید در خانه بمانند و تمکین شوهر کنند و آن وقت است که می شود مثل رسول خدا صل الله و علیه و آل و صلم چهل  تا زن صیغه ای گرفت و هر شب به خانه یکی از آنها رفت. فقط مشکلی که من با این قضیه دارم این است که چطور می شود در یک ماه قمری که حدود سی روز و شب دارد از پس چهل تا زن صیغه ای برآمد و به نظر من این خودش یکی از معجزاتی است که تاکنون پرده از آن برداشته نشده است. البته طبیعی است که زنان صیغه ای پیامبر نمی توانستند یک ماه و یا دو ماه تمام صبر کنند تا بلکه رسول خدا بیاید و یا نیاید چون بالاخره رسول خدا کارهای دیگری هم به غیر از پرداختن به آنها داشت و بنابراین گهگاهی زیرآبی می رفتند و به مرور زمان خبر آن به پیامبر هم رسید که زنان جوانی که صیغه تو هستند گهگاهی از امیال نفسانی خودشان پیروی کرده و منتظر تو نمی مانند. در همان حال رسول خدا در زیر لحاف به معراج رفت و با خدای خودش راز و نیاز کرد که چه کند و چه نکند. خدا گفت که باکیت نباشد ای رسول من و همانا من یک آیه نازل می کنم که دیگر کسی جرات نکند به سراغ زن های تو برود. وقتی رسول خدا از معراج برگشت آیه به او نازل شد که تمام زنان تو ام المسلمین هستند و یعنی این که هر کسی که به سراغ زنان تو برود انگار که به سراغ مادرش رفته است و مشکل رسول خدا بدین طریق حل و فصل شد. برای همین است که من شغل پیامبری را خیلی دوست دارم چون آدم پارتی کلفتی دارد و همه مشکلاتش توسط خدا رفع می شود. البته بقیه پیامبران خیلی بی عرضه و بی بخار بودند مخصوصا موسی که همش مارش را چوب می کرد و چوبش را مار می کرد و یا اینکه توی دریا سوراخ ایجاد می کرد که از توی آن رد شوند. آخر این هم شد کار؟ یا عیسی نانش را تکه تکه می کرد و به خورد جماعت می داد لااقل نمی کرد که به جای نان کباب ظاهر کند که ثوابش هم بیشتر باشد. خلاصه من از بین همه پیامبران از رسول خدای خودمان از همه بیشتر خوشم می آید چون آدم باحالی بود و همه را سر کار می گذاشت. حیف که مسلمان شدن سخت است و آدم باید دروغ نگوید و غیبت نکند و این کارها از من بر نمی آید. حالا نماز خواندن را می شود یک کاریش کرد و اگر کمی روغن به مفاصل کمرم بزنم شاید بتوانم روزی پنج وعده دولا و راست شوم. حالا صبر می کنم تا امام زمان عج الله فرج الهم الشریف بیاید و ببینم که چکاره حسن است و اگر خوشم آمد و دیدم که به هر نفر چهل تا زن زوری می دهند شاید  آن زمان مسلمان شوم. می گویند که در چاه جمکران زندگی می کند و قرار است که با قاطرش از اتوبان قم به سمت تهران بیاید و یک راست به محل اقامت نایب بر حقش برود و یک لگد به پهلوی او بزند و بگوید که باسن مبارک را از روی صندلی صدارت من بکش کنار. نایب بر حق هم در دلش به او فحش می دهد و می گوید حالا نمی شد که در همان سوراخ خودت گور به گور می شدی و بیرون نمی آمدی؟ بعد به همه اطرافیانش دستور می دهد که زن های خودشان را به محضر او بیاورند تا او از میان آنها چهل زن برگزیده را انتخاب کند و آنها را در کنار خودش محشور گرداند. احتمالا مشایی را به عنوان مشاور ارشد خودش بر می گزیند و احمدی نژاد را هم می کند مسئول مدیریت جهانی و فضایی. ولی وای به حال ذوب شدگان ولایت که مشایی زیرآب تک تک آنها را خواهد زد. مثلا احمد خاتمی را صدا می کند و می گوید پدر سوخته تو در تعجیل ظهور من سنگ می انداختی می دهم از تخم آویزانت کنند و بعد تازه می فهمند که آن بنده خدا اصلا تخم ندارد و مجبور می شوند تبرئه اش کنند. رهبر فرزانه هم دامنش را بالا می گیرد و از این اطاق به آن اطاق می رود تا بلکه یکی وساطت او را به آقا امام زمان عج الله و تعالی فرجه الهم الشریف بکند و همه هم فقط سر تکان می دهند که یعنی دیگر کارت تمام است بنده خدا. این آقای مشائی رگ خواب آقا امام زمان را به دست آورده است و هیچ کسی هم حریفش نمی شود.